خاطره ای از شهید غلامحسین حیدری
" وبیان" به نقل از وبلاگ"بنه گز پرافتخار" نوشت:
حسین زارع همرزم شهید غلامحسین حیدری می گوید :
من در لشکر فجر از گردان حضرت زینب (س) در جزیره مجنون خدمت می کردم . گردان ما زمان زیادی در آن منطقه مسقر بود و وقت آن رسیده بود که جایش را به گردان دیگری واگذار نماید به ما اعلام شد هر کس دوست داشته باشد میتواند بماند . من و چند نفر داوطلبانه آنجا ماندیم .
یک شب ساعت 4 نیمه شب بود که درب سنگر به کنار رفت و دیدم شهید حیدری با چهره تبسم آمیز مرا بوسید و گفت مدتهاست به دنبالت میگردم . هر دو از دیدن همدیگر خوشحال شدیم . موقعیت سنگر های ما به صورتی بود که در بیشه زار و در کنار یک آب قرار داشت بعد از ظهر روز سوم بود که بچه های گردان ما به عقب رفته بودند . شهید را دیدم که یک خیط ماهیگیری همراه داشت و آن را آورده بود که ماهی بگیرد و در کنار آب که مستقر شدیم نشست و شروع به ماهیگیری کرد و از گذشته خودش تعریف کرد . هر دفعه که قلاب بدون ماهی بیرون می آمد می گفت ماهیگیری ما هم مثل شانسمان است به علت گرمی هوا و رفع خستگی ساعتی را شنا کردیم و بیرون آمدیم که آتش بار عراق شروع به آتش نمود من به غلامحسین گفتم زود باش سنگر بگیر او در جواب به من گفت ایرانی که از خمپاره نمی ترسد دقایقی نگذشته بود که یک خمپاره 82 در سه متری سنگر اصابت کرد و شهید حیدری را در آتش خود فرو برد . به سرعت به بیرون دویدم ، دیدم یک ترکش بزرگ شاهرگ گردن شهید حیدری را تراشیده و خون به سرعت به بیرون میریزد با یک بسته گاز زخم او را بستم . خون از دهانش نیز سرازیر شد در این حالت امان از من گرفته شده بود . گفتم قایق را برای رساندن او به بیمارستان آماده نمایند ولی متاسفانه آنقدر آتش سنگیم بود که قایق ران نیز مجروح شده بود به هر حال قایق به حرکت در آمد و سر شهید روی پایم بود هفت دقیقه ای از حرکت ما نگذشته بود که یک لحظه به صورت غلامحسین نگاه کردم حس کردم او با چشمانی معصوم و دنیایی از آرزو مرا نگاه میکند و انگار می خواهد به من چیزی بگوید ، در این حالت بود که دیدم بدنش سرد شد و سرش را آرام روی پای من گذاشت و جان به جان آفرین تسلیم کرد . او رفت تا این دنیای پر تلاطم را ترک کند و در کنار دیگر شهیدان قرار گیرد . این حادثه آنچنان بر من و سایر دوستانم تاثیر گذاشت که چند شبانه روز برای او گریه می کردیم . یادش گرامی و راهش پر رهرو باد .
کتاب : اسطوره های عشق
نوشته: مرتضی کرمی
- ۹۳/۰۱/۲۰