وبیان | webyan.ir

خانه مجازی وبلاگ نویسان استان بوشهر

وبیان | webyan.ir

خانه مجازی وبلاگ نویسان استان بوشهر

وبیان | webyan.ir

به دلیل به روز بودن وبیان از دیگر صفحه هات دیدن نمایید.

آخرین نظرات

قبله دعا

| يكشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۳۷ ق.ظ

" وبیان" به نقل از وبلاگ"سمل دیار عاشقان" نوشت:


به نام خدای رحمان

(وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ حَى)، «و هر چیز زنده‏ اى را از آب قرار دادیم؟!» آیه 30 سوره مبارکه انبیا

در سالهای دور یک روزی مثل همین روزها که مردم به شدت نیاز به باران داشتند و خطر خشکسالی مردم را تهدید می کرد مردان روستا بعد از نماز مغرب و عشا معمولا روزجمعه گرد هم می آمدند و شخصی را که معمولا مقام و موقعیت اجتماعی برجسته ای نداشت، با رضایت خود او به نام «گِلی» برمی گزیدند. نخست لباس «کُردَک» که همانند نمد چوپانی است بر تنش می پوشاندند و از پوست و پشم گوسفند ریشی برای او تهیه می کردند و ریسمان بلند بر کمرش می بستند و کلاهی حصیری بر سرش می گذاشتند و دو شاخ از نمد یا از چوب و یا استخوان تهیه کرده به کلاه حصیری وصل می کردند و زنگوله ای بر گردنش می آویختند و به صورتش آرد می مالندند تا سفید بشه. آنگاه افساری بر گردنش می بستند و کوچه و خانه به خانه در روستا می گرداندند. در این حال مردم روستا و خصوصا جوانان و کودکان به دنبال او راه می افتند و در این جمع یک نفر هم سنگ هاسک (آسیاب دستی) بر دوشش می گرفت و به سمت آقازید بن علی (ع) روستای گلنگون حرکت می کردند و دسته جمعی می خواندند:

تا بریم قبله دعا                          بلکم خدا رحمش بیاد

ای خدا اٌیی (آبی) بده                     اٌیی تو گورو بده          

انبار ما اٌ می خواد                              هاسک ما جو میخواد

گِلی ما چه زشته                          تُپ بارونش درشته      

مردم این شعر را می خواندند تا می رسیدند به حرم آقا زید بن علی (ع) و در آنجا هم چند بار به دور حرم می چرخیدند و این شعر را تکرار می کردند و در همانجا از خدا می خواستند که خدا رحمش بیاد و باران را برایشان بباراند.

سپس وقتی که از گلنگون بر می گشتند اون کسی که هاسک روی دوشش بود فده به فده (منزل به منزل یا حیاط به حیاط) را سر میزد و مردم به او یک پیاله (کاسه بزرگ) گندم می دادند که معمولا 2 گونی گندم در آخر گیرش می آمد.

و چون مردم نیتشان در آن زمان با خدا صاف بود و ایمان هایشان به خدا بیشتر بود معمولا پس از چند روز باران شروع به باریدن می کرد.

پدرم تعریف می کند که در سالهای تقریبا 1328 بود که چهل روز باران نباریده بود مردم یکی را که چوپان مرحوم حاج عبدالحسین زنگنه (فرزند اسفندیار) بود را گِلی کردند و برادر مرحوم سید محمد حسین بایگان هم به عنوان هاسک بردار مشخص کردند و به سمت آقا زید بن علی (ع) حرکت کردند. پدرم گفت دقیقاً فردا شب همان روز بارانی سیلابی به مدت یک شبانه روز پشت سر هم شروع به باریدن گرفت.

حال با توجه به نیاز شدید گندم زار های سمل به آب باران آیا میشه این رسم دوباره زنده بشه؟؟؟ آیا دلها همان دلهای سالهای دور هستند؟ آیا نیت ها همان نیت های خیر هستند؟ آیا ....

  • ۹۲/۱۲/۱۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">