وبیان | webyan.ir

خانه مجازی وبلاگ نویسان استان بوشهر

وبیان | webyan.ir

خانه مجازی وبلاگ نویسان استان بوشهر

وبیان | webyan.ir

به دلیل به روز بودن وبیان از دیگر صفحه هات دیدن نمایید.

آخرین نظرات

مهمید،کارگری زحمت کش

| پنجشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۲، ۰۵:۴۰ ب.ظ

" وبیان" به نقل از وبلاگ" دیلمی یل" نوشت:


  

از گذشته های دور تا به امروز ، بسیاری از افراد جهت امرار معاش به شهرهای دیگر مهاجرت می نمایند. اکثر  این افراد  به دلیل نداشتن سواد، به عنوان کارگر ساختمانی مشغول به کار می شوند. در بندردیلم ، کارگران عمدتاً ازاستان کهگیلویه و بویراحمد  می باشند.

 یکی از این افراد که برای مردم دیلم چهره آشنایی دارد آقای مهمید جنتی مقدم است.شرح حال زندگی این کارگر زحمت کش به زبان خودش شنیدنی است :

  من در سال 1336 در روستای بردراسون از دهستان بهمئی سرحدی ، بخش دیشموک شهرستان دهدشت (کهگیلویه) به دنیا آمدم .4 فرزند دارم.دو دختر و دو پسر.یکی از دخترانم دانشجوی کارشناسی دانشگاه آزاد رشته ی کامپیوترمی باشد.پسرم هم کارگری می کند.

زندگی من با سختی شروع شد، وقتی که   هشت ماهه بودم پدر و در سن یک سالگی مادرم را از دست دادم. به دلیل نداشتن سرپرست از تحصیل و رفتن به مدرسه محروم شدم.زندگی دشوار و فقر شدید باعث گردید تا در سال 1349 ، هنگامی که سیزده سال بیشتر نداشتم جهت پیداکردن کار عازم بندردیلم  شوم.  چون توان کار بنایی نداشتم در منازل مردم با کار روی تلمبه آب  امرار معاش می کردم.( در آن سالها به علّت عدم وجود پمپ برقی  از تلمبه ی دستی استفاده می شد.

از خاطرات شیرین من در آن مقطع سنی ، کارکردن در منزل مرحوم حاج رسول ریگستانی بود که بعد از سه روز کار و پذیرایی صبحانه و ناهار ، مبلغ 50 تومان به من دستمزد داد. در آن وقت دستمزد کارگر روزی 6 تومان بود. بسیار خوشحال شدم  و پیش دوستانم قیافه می گرفتم   که 50 تومان پول دارم !!  در گذشته رفتار مردم خیلی بهتر بود  و نسبت به حق الناس حساس بودند. ولی متاسفانه درحال حاضر بعضی از مکانها که کارگری می کنم ، دستمزد  کارگر را یا نمی دهند  ویا با تاخیر می پردازند!!؟؟  یکی دیگر از خاطرات خوب من در زمان سروان محزون فرمانده ی وقت ‍‍‍ژاندارمری بود.در هنگام تخلیه ی کارتن های سیگار(محموله قاچاق) در یک منبع بزرگ،  توسط  نیروی ژاندارمری   دستگیر شدم . خیلی ترسیده بودم و دست وپایم می لرزید ! وقتی سروان محزون من را با آن وضعیت دید، گفت : پسرم برای چی می ترسی ! من این لباس نظام را برای اجرای قانون پوشیده ام .بعد پیشانی  من را بوسید وگفت برو و دیگه  از این کارها انجام نده!!. مهمید در ادامه افزود : ما کارگرها امنیت شغلی نداشته و اگر مریض شدیم درآمدی جهت ادامه زندگی نداریم . از دیگر مشکلات ما وضعیت بیمه می باشد ، هرچند بیمه ی عشایری داریم ولی این بیمه مزایای چندانی ندارد. به عنوان مثال، من الان به خاطربیماری، باید عمل جراحی  انجام دهم ولی از پرداخت هزینه ی بیمارستان ناتوانم .

مهمید جنتی مقدم در پایان اظهار داشت : امیدوارم مسئولین عزیز به فکر ما کارگران باشند  به خصوص در مواقع  بیماری که  هزینه بیمارستانها بسیار سنگین است.!!؟؟ در حالیکه  با آقای مهمید جنتی مقدم  خداحافظی می کردم ، به این فکر فرو رفتم ، کشوری با داشتن این همه منابع ،ذخایر و ثروت، چرا بعضی از افراد جامعه ما هنوز دغدغه ی هزینه زندگی و سلامت خود را دارند!!!؟؟؟ به پایان آمد این دفتر ، حکایت همچنان باقی است ..  

  • ۹۲/۱۲/۰۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">