چای خانه ی سنتی هاشم و ملوانان
" وبیان" به نقل از وبلاگ"دیلمی یل" نوشت:
نزدیک شیلات، آخر بازار کویتی ها، روبروی اسکله ای که قایق های ماهیگیری در آن پهلو می گیرند، « چای خانه ی سنتی هاشم و ملوانان » قرار دارد. قهوه خانه ای که به پاتوق ملوانان و صاحبان لنج و ناخداهای شهر تبدیل شده است، تک قهوه خانه ی شهر هر روز از 8 صبح تا 12 شب پذیرای تلاشگرانی است که در سایه ی آرامش قهوه خانه، چای بنوشند و گاهی قلیانی بر لب گیرند.
10 الی 12 سالی است « هاشم الهیاری » در این قهوه خانه امرار معاش می کنند.
قهوه خانه های محمّد بیگی، رسول عسکری، مرحوم محمود خلیلی ، مهدی (پدر خانم مرحوم حاج جواد بوشهری) و میر فرج،پدر عبدالرضا نیک بخش و پدر ماشااله سعیدی، سید محمّد حسینی و... به خاطرات پیوسته اند و تک قهوه خانه ی سنتی شهر پابرجا به مدد «ناخدا هاشم».
متولد 1323، 69 ساله، فرزند عبداله که پدرش را به خاطر فرزند بزرگش حاصل، «بو حاصل» (پدر حاصل) صدا می زدند و خاطرات طنزش زبانزد اهل دل .....
4 کلاس سواد دارد و 5 پسر و 1 دختر و همسری که سال های سخت معیشت را در کنار «عمو هاشم» گذرانده است.
نشستن دور هم ملوانان و ناخدایان و صاحبان لنج و یاد آوری خاطرات گذشته نقل این مجلس است و گاهی در این مجلس ناخدا، ملوانان و آشپز لنج (طبّاخ) برای سفر های دریایی به کشورهای حاشیه ی خلیج فارس مشخص می شود.
از آقا هاشم می پرسم 8 تا 12 شب اینجایی ناهار چه کار می کنی؟
می خندد و بعد: مثل «جیلُم» سیم «دَرکار» ایارن. ( در ایّام برداشت گندم برای کسانی که در برداشت محصول نقش داشتند، از طرف صاحب زمین، تدارک ناهار دیده می شد.)
طنز در کلام او هویداست..... ازش می خوام چند خاطره بگه...... یاد ازدواج دوم پدرش می افتد.....
پدرم رفت لافت هرمزگان زن دوم گرفت، اخبار به مادرم در دیلم رسید!.... در منزل برّه ای داشتیم که موقع برگشت پدرم، پشم هایش ریخته بود. پدرم از علت این کار پرسید. مادرم جواب داد: فهمید رفتی لافت زن گرفتی از غصه پشم هاش ریخته ....
ناخداهای حاضر در قهوه خانه در 3-2 روزی که به قهوه خانه می روم، از لنج های قدیمی، سختی سفرهای دریایی و امواج سهمگین خلیج فارس، نقل می کنند. از «دیره» (قطب نما) و بُلد (وسیله ی اندازه گیری عمق آب که یک سنگ سربی متصل به طنابی بلند است.)...... و مقایسه با امروز که دستگاه GPS همه ی این کارها را انجام می دهد....
سر به سر افراد حاضر در قهوه خانه می گذارد، کلام شیرینی دارد، امّا مسخره کردن افراد در مرامش نیست..... یاد نکته پردازان قدیم، ناخدا محمود ناصری – عبدالحسین روشن- ایرج روشن- حاج سیف اله طاهریان- حاج فرج اله خلیلی- حسن(مندلی) ده کانه- سید جعفر پروانه و ماهیگیری خبره به نام علی اکبر (که سیم بان مخابرات بود.) را زنده می کند. تعدادی از آنان رُخ در نقاب خاک کشیده اند. فاتحه ای نثار روح نکته پردازان مرحوم می کند و به فکر فرو می رود....
خاطرات دفاع مقدّس جزء جدا نشدنی ذهنش است، به خصوص سال 60 و محاصره آبادان توسط دشمن تا دندان مسلح.... در حسینیه اعظم بندر دیلم اعلام می شود:
با توجه به محاصره ی آبادان توسط ارتش بعث عراق به تعدادی لنج جهت حمل مهمات از «بندر امام خمینی » به بندر «چوئبده» نیاز است.... چوئبده حدود 30 کیلومتر تا آبادان فاصله دارد و تنها راه رساندن مهمات، استفاده از لنج .... جاده های منتهی به آبادان زیر آتش مستقیم عراق ....
تعدادی از صاحبان لنج داوطلب می شوند تا در موج خون و آتش یاریگر رزمندگان باشند.... مردانه در حسینیه می مانند و ملوانان ارزشمند در کنار آنان «یا حسین» می گویند تا این مأموریت بزرگ را به سرانجام برسانند.... یاد همه شان به خیر و درود بر تلاش های ماندگارشان....
حاج محمود تنگسیری، هاشم الهیاری، حاج رضا مظلومی، حاج بارون علی نقی زاده، حاج اسماعیل خدامی، هرمز دهدشتی، فرج اله صالحیان، مبارک قنواتی، حاج شکراله الهیاری، حاج عبدالنبی الهیاری، حاج مختار الوان، حاج جعفر اُمید،سالم کازرونی،رحمان تگسیری،غلامحسین خدری و ....
قرار می شود که مهمات شب از «بندر امام خمینی » بارگیری و در ایستگاه 5 «چوئبده» تخلیه شود و عراقی ها تا ایستگاه 7 را در اختیار داشتند.... و لنج ها در برگشت ساکنان آبادان را از چوئبده به بندر امام خمینی بر می گرداندند.... شرایط در نهایت سختی.... از چوئبده، فاو که از بنادر مهم عراق بود، دیده می شد.
پرواز هواپیماها، غرش سلاح های سهمگین و آتشبار ارتش بعث عراق امان را از ناخدا و جاشوان می برید. امّا آنان این مسیر را بالغ بر 30 بار طی کردند و اجازه ندادند آبادان به دست عراق بیافتد. آفرین بر غیرتشان...
یاد نمایش نوف( به معنای علامت نجات ) نوشته ی دوست هنرمندم حبیب خدامی، کارگردانی تأثیر گذار روح اله خدامی و موسیقی ناب محسن کاظمی می افتم که بر اساس صحبت های ناخدا هاشم و ناخدا و ملوانان شجاع آن روزها شکل گرفت.
نوف با بازیگری مصطفی گله گیریان (ناخدا رسول) سعید فاطمی (زاغو) مهدی بلوچ، رضا داوودی، بهادر رستگار، عبداله پارسا(خلبان عراقی) و من در نقش ماشو شکل گرفت.
نمایش توانست در جشنواره های استانی مقام های شایسته ای را نسیب هنرمندان شهر نماید.
با ناخدا هاشم بعد از خوردن یک چای لب سوز خداحافظی می کنم و سربلندی برایش آرزومندم.
- ۹۲/۱۱/۲۲