سراپرده ی گل ، سرزمینم ، گلنگون
" وبیان" به نقل از وبلاگ"گلنگون از دیار تنگستان" نوشت:
نگاه دل انگیز و جمال دلارایت که در امتداد زندگی به آن سوی افق دوخته است و قامت سترگت که چون نگینی سبز بر دامان دمن گسترانیده زیبا تجسمی از شکوفایی و بالندگی و امیدواری را در مامن مهربانی و ارغوانی دلهای مردمت به یادگار دارد .
در نوبهاران و در آرام کرانه ی سرزمینت ، صحنه و گستره ی دلنشینت بیش از همه پر نقش و نگار ، رقص سوسن هماهنگ صبا ، هرچمن و نوگلی صحنه ای از عشق و وفاداری تو را با زبان بی زبانی زمزمه می کند جمن ها چون حریری سبز و نهالان شکوفا که هر یک شکلی و رنگی و آوایی دگر دارند.
شقایق در تلاطم ، خلیلوک در تبسم ، گل زرد درخشان در هیاهو ، جیکه و شودر قد کشیده تا کمر ، بلبل شوریده در صحن چمن ، پرپروک بیقرار بر شاخ گل ، سوز قبا رقص کنان و ترشوک و توله همه با وجد و سرور تو را به شیدایی ، جمال و دلربایی می سرایند و بر فر و شکوه و شوکت زمین و زمان می فزایند و تو را به ترنم شکر وا می دارند من بهار را نه از رنگ و گل و بستان ها که از گلستان مهربان دلهای مردم این دیار یافته ام که این سبزه زار دشت به یمنش مفرح و معطر است و اینک در کهن گلشن خاطرات خویش بیاد آوریم گلعذاران ، گلرخان و خوبرویان که یک به یک در مهیب آفت دوران سر به دامان خزان نهاده اند * سر به هم آورده دیدم برگهای غنچه را اجتماع دوستان یک دلم آمد به یاد *
- ۹۲/۱۱/۲۲