فانتزی بازی

" وبیان" به نقل از وبلاگ"روزگاری خوش:)"نوشت:

فانتزی های خود را برایم بنویسید.به بهترینشان جایزه میدهم.یک جایزه آرشی!

+ فانتزی چیه دیگه؟        اول از خودم شروع میکنم....

فانتزی من اینه که یه شب که آسمون صاف صافه یه جفت کتونی بپوشم و راه بیفتم توی خیابونا به سمت بلندترین برج شهر.همون طور که دارم سوت میزنم مثه مارمولک ازش برم بالا.

روی لبه ی پشت بوم وایسم.یه نگاه به ساعتم بندازم.چشم بدوزم به آسمون بعد شروع کنم شعر توی یک دیوار سنگی دوتاپنجره اسیرن از گوگوشو بلند بلند بخونم.بعد چند دقیقه یه نورکه سوسو میزنه توجهمو جلب کنه.دست به کمر بزنم و تیریپ طلبکاری بگیرم. یه بشقاب پرنده چرخ زنان بیاد وبیاد وبیاد تا بالای سرم.یهو درکشوییش بازشه یه نور خیره کننده ازش بیاد بیرون روی من بتابه و من لبخند زنان بهش خیره بشم...

وپس از چند دقیقه زیر نگاه متعجب و وحشت زده آدمایی که از چند دقیقه پیش تا به حال زیر پام جیغ و داد میکردن و هی زنگ میزدن آتش نشانی و اورژانس و تیمارستان و 110و این دست ارگانا غیب بشم و اونا هیچ وقت نفهمن که توی اون نور خیره کننده یه فضایی 5 چشمِ 3 دست بدون پا که رو سرش یه چیزی مثه پره های پنکه داره اومده پایینو دستمو گرفته و منو باخودش برده توی سفینه.

و درنهایت با بسته شدن درب کشویی بشقاب پرنده دوباره چرخ زنان توی فضا گم میشه و من برای ابد میرم پیش دوستام که 20 سال پیش گمشون کرده بودم !! و تا ابد ایرانیا افسانه ی منو سینه به سینه واسه بچه هاشون نقل میکنن و بچه ها قبل از خواب همیشه به این فکرمیکنن که ینی میشه مام یه روزی سوار یه بشقاب پرنده بشیم و بریم؟و تا موقعی که خوابشون ببره به آسمون و ستاره هاخیره میشن و دعا میکنن تا نصفه شب من بیام وبیدارشون کنم واونارو باخودم ببرم...

اینجانب خودم،طبق نظر خودم،سه فانتزی رو به عنوان فانتزی برتر انتخاب میکنم
1.سیما خانوم
2.داش ابراهیم
3.زهرا خانوم
باشد که همگی دور هم رستگار گردیم!!