گلنگون ، مهد گل ، باغ طبیعت ، آبادی من
| دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۵۷ ب.ظ

من منظومه ی زیبایی تو را در نجوای آرام باران در غروبی تنگ در پشت بام های کاهگلی ات ، در رقص آلاله ، گل کلون ، گل زرد و شبدر ، مرمرشک تپه هایت در خروش سبز گندم زار در پیچش خم اندر خم کنارهایت دریافته ام من حس تماشایی تو را در دیرین زمانی در ناله های خیش و برا ، در زلال آب چاههایت در صدای گله و هیهای چوپانان به صبح و شام در خاک باران خورده ات ، در نوای بره و بزغاله ها زنگوله بر گردن به نظاره نشسته ام من صوت روح افزای شروه ی حاج محمد جعفر را که سرشک دل را با غم واژه های روزگار وا می نماید شنیده ام و یافته ام پویایی تو را که دیر گاهی در هیاهوی خسته ی روزگار شیر مردانت در فلقی پر از شوق داس حمیت و شال غیرت را به دوش می انداختند تا ...........
در ضیافت سوزان خورشید خوشه های امید را در کشتزارهای زندگی بدروند و تنها عرق جبینشان را آهنگ وزیدن های تش باد به نوازش می نشست تا در شفقی پر از ذوق و دلی مشعوف سفره های خویش را به رزق حلال بیارایند و ما اینک جا مانده ی این کاروانیم و لحظه های انتظار خویش را به نسیم سبزه زار دشت می سپاریم تا دلی بیاسائیم از خاطرات انبوه عزیزانی که با لای لای جرس آهنگ کوچ کاروانی کرده اند * دل را گرو در خاک تو دارم دیرینه جایگاهم گلنگون.
نویسنده :حمید حسینی
- ۹۲/۱۱/۱۴