گلدون وبلاگی استان بوشهر/ 15
لینک گلدون وبلاگی خانه وبلاگی استان بوشهر در سایت کشوری حرف تو
************************************************************************************
" وبیان" به نقل از وبلاگ "کنگان فرهنگ" نوشت:

تیم اردو

غذای اردو،بچه ها دو سینی پر از ماهی شیر خوردند

شب کنار آتش ایستادن واقعالذت داشت

هوای مه آلوده صبح

صحنه زیبای محل اردو

چادر اردو

طلوع خورشید در هوای مه آلود صبح

عکس یادگاری

بر فراز تپه علفی

گلهای زیبا روییده شده
*************************************************************************
*************************************************************************
" وبیان" به نقل از وبلاگ "کنگان فرهنگ" نوشت:
تعدادی زیادی از جوانان کنگان در دوره جنگ تحمیلی جهت دفاع از کشور عازم جبهه شده اند.به سراغ یکی از این رزمندگان رفته و با او مصاحبه ای انجام دادم که شمارا به مطالعه آن دعوت می نمایم.
س:ضمن عرض سلام وتشکراز جنابعالی ،جهت آشنایی بیشتر کاربران خود را معرفی نمایید
ج: بسم الله الرحمن الرحیم،خدمت شما و همه خوانندگان عزیز عرض سلام و ارادت دارم،یحیی قنبری فرزند حسین متولد 1344،ساکن کنگان محله گردان، متاهل دارای 4 پسر و دو دختر،مدت 40 ماه در مناطق جنگی مشغول خدمت بوده و خدمتگزار هنرستان آیت الله طالقانی کنگان هستم.

س :اولین بار در چه سالی عازم جبهه شدید و این کار چگونه تداوم پیدا کرد؟
ج:سال 1361 همراه با تعدادی از همشهریانم (احمد عباسی،موسی طهماسبی،خسرو بقال،حبیب بقال، احمدزاده و.....)عازم جبهه شدم.با وجودی که برای اولین بار به جنگ می رفتم خوشحال بوده و اصلا ترس و هراسی نداشتم.درسال 1362جزءتیپ امام سجاد،گردان 973 در عملیات محرم شرکت کرده و جز افراد خط شکن بودم .پس از گرفتن پاسگاه زیدبه طرف بصره حرکت کردبم ،دشمن اقدام به شکستن سد نمود و تعدادی از جمله فرمانده گروه خط شکن که بچه شیراز بود به شهادت رسیدند.در مرحله بعدی به فاو رفته ودر راس بیشه در 100 متری دشمن سنگر گرفتیم بین ما فقط آب بود،یکی از همشهریانم بنام آقای سناسیری با تیر مستقیم دشمن زخمی گردید.اعزام بعدی من به کردستان بود در آنجا باید با نیروهای دمکرات، کومله و عراقیها می جنگیدیم.در کردستان هم تعدادی از همشهریانم مرا همراهی می کردند.فرمانده ما در این جبهه اقای احمد طلوعی از مشهد بود.یک شب از خانه ای نزدیک مقر( مقر شهید نبی کریمی) به سمت ما تیر اندازی شد پیرمردی بنام حاج حبیب پروین ( از همشهریانم)به طرف آن خانه تیراندازی کرد ،گلوله به کپسول گاز خورد و خانه آتش گرفت و این باعث شد نیروهای دمکرات از آنجا فرار کنند.بعدها چندین بار مجددا به جبهه رفتم.
س:چه دورهای آموزشی طی دیدید و چه مسئولیتهایی به شما محول گردید.
ج: مربی آموزشی توپهای 130 میلی متری ،مسئول جابجایی نیروها با قایق بودم.دوره خنثی کردن بمبهای ش .م ر که بعدها ش.م ه شدنیز دیدطی کرده ام. همراه گروه خنثی کننده وارد میدانهای مین های گرجه ای و تله ای شده وآنجا را پاک سازی می نمودیم .دوره آموزشی دوشیکا . قناسه و گرنیف هم دیده و با آنها در جبهه کار کرده ام.
س: خاطره ای از جبهه برای ما تعریف کنید.
ج: مهمترین خاطره من مربوط به عملیات والفجر 8 می باشد.گردان ما بین آبادان و اهواز مستقر شده بود ،من جزء نیروهای خنثی کننده بمبهای ش.م ر بودم در ساعت ده شب رزمندگان پس از کشتن نیروهای خط مقدم دشمن و گذشتن از ار تلها و سیمهای خادار از اروند عبور کرده و فاو را تصرف نمودند روز بعد دشمن اقدام به بمب باران شیمیایی نمود گروه ما تلاش زیادی جهت خنثی نمودن این بمبها کردند، یکی از همرزمان مابراثر ترکش سرش جدا شد.بعدها مجددا به فاو رفتم ،یکروز به همراه چند تن از دوستان در یکی از ایستگاههای صلواتی مشغول خوردن شربت بودیم که ناگهان چشمم به فردی افتاد که با نیروهای ما تفاوت داشت من حدس زدم که عراقی به طرفش رفته و با او عربی صحبت کردم مشخص شد عراقی است .فوری اورا دستگیر کردند.
س :گذشته خود را چگونه می بینید و سخن آخر حود را بیان فرمایید.
ج: وقتی به گذشته ام فکر می کنم واقعا احساس می کنم که چه دل و جراتی داشته ام الان چنین توانایی ندارم.سخن آخر این است که مسئولان کمی به فکر رزمندگان هم باشند و این جان بر کفان را فراموش نکنند.
********************************************************************************
" وبیان" به نقل از وبلاگ "دشتی ها" نوشت:
روزگار سپری شده سال زراعی مان با خیر و برکت بارش های متعدد همراه شده تا جلا دهد به صحن و سرای دلمان و نونوار کند دشت و بیابان همیشه تشنه دیارمان را ،حال در کنار این ریزش خدادادی صبحامان رنگ سپید می گیرد و اگرچه دید چشممان را کم اما دید دلمان را زیاد می کند با وسعتی که از این خوان خدایی ارزانی مان می کند . .آری مه یا همان "کورکورک" خودمان مهمان صبحگاهان دشتی و کم و بیش سراسر استان مان است و هرچند ناخودآگاه موجب اختلال می شود در پرواز در رفت و آمد معمول جاده ای اما نمی شود اینرا نادیده گرفت که بواسطه رطوبت بالای موجود در این پدیده جوی ، بهترین روش ممکن برای آبیاری مزارع و کشتزار هاست.... با این توضیح تخصصی که پدیده کورکورک به پدیده ای اطلاق می شود دید افقی را به زیر1000متر برسد و حتما رطوبت نسبی هوا بالای 90 درصد باشد و با آرزوی اینکه همیشه دیدگان چشم و دلتان بینا باشد نظرتان را جلب می کنم به عکس های گرفته شده از دوست همیشگیم روزنامه نگار توانمند همولاتیمان جناب محمد جواد غریبی ،از کورکورک صبح دیروز 3بهمن خورموج |
*****************************************************************************
" وبیان" به نقل از وبلاگ "دشتی ها" نوشت:
هنوز چند روزی به نیمه فصل زمستان باقیست و دشت های دشتی مان غالبا سرسبز و نونواز خودنمایی می کنند آخر هفته ها بساط طبیعت گردی براهه و در این میان رویش گیاهان و سبزیجات خودرو محلی بر رونق این بیرون گردی ها تاثیر عمده گذاشته امسال بعد از مدتها به وفور خلیلوک ها سر از خاک دشتی بیرون کردند ، دشتی را پر از طوله می بینیم ،دشت هایمان را پر از کاکل ،و تاچندی دگر شب بو هایش بیش از پیش خودنمایی می کنند. ترشوک،جیکا،غزامو،اشک،گمبیل،جیکا ملو،غپه،جوسال و...همه باهم آمده و می آیند تا به ما سلامی دوباره دهند گویی آنها نیز دلشان برایمان تنگ شده بود و مانیز البته بیشتر... وقتی که ما را می دیدند شور و شعف سراپایشان را فرا میگرید و ما هم.. و اما زمین های دشتی امسال بیشتر از هرچند سال اخیر هکال(قارچ) را آبستن هستن و خود وجود هکال سر تقویم باروری دشت های دیارمان را روایت می کند و پای گروه گروه مردم را به دشت ها و مسیله ها می کشاندتا در جستجویی دیدنی بیابن هکال های خفته در خاک را.. و چه لذت بخش است این یافتن..و چه حکایت های بامزه ی که رخ نمی دهد منظورمان همان سرکارگذاری های از نوع هکال یابیست دیگر _محض اطلاع فقط:گاهی فردی با چاقو یا..به طرز ماهرانه(البته به نظر خودش)زمین به شیوه ای شکاف می دهد و بالامی آورد که گویی زیر آن هکالی خوش رنگ لونه کرده!!و طبق خبر های رسیده هنوز این راهکارمزاح گونه ادامه دارد!! به این بهانه خوشمزه نگاهی بیندازیم به عکسهایی از دوست بزرگوارم جناب محمدجوادغریبی خوش ذوق، که ما را همراه خود به جستجوی هکال برده... |
|
*******************************************************************************
" وبیان" به نقل از وبلاگ "رهپویان خورشید" نوشت:
******************************************************************************
**************************************************************************
" وبیان" به نقل از وبلاگ "پایگاه اطلاع رسانی بردخون کهنه" نوشت:

بخصوص چند تا عکس از طبیعت اون که امسال بعد از سال ها به لطف خدا به خاطر بارندگی خوبی که در اواخر فصل پاییز و اوایل زمستان داشتیم صحرا رنگ سرسبزی به خودش گرفته و طبیعت سر حال تر به نظر میرسه.
اگر شما هم سوژه جالب از روستا دارید یا عکسی دارید که به نظرتون قشنگه یا نکته خاصی داره، یا مربوط به قدیما میشه برامون ایمیل کنید، یا از طریق لینک ارسال مطلب برامون بفرستید تا با نام خودتان در وب ثبت کنیم...



****************************************************************************
" وبیان" به نقل از وبلاگ "سطرهای شبانه" نوشت:
از یک جایی به بعد عوض شدم ؛ از یک جایی به بعد قد کشیدم و رشد کردم ؛ روبروی آینه همه چیز عادی بود ؛ همه چیز معمولی نشان داده میشد ؛ من معمولی بودم ؛ هنوز هم ریزه میزه بودم و هنوز هم چند تار موی سفید لابلای موهای مشکی ام می دیدم ؛ اما یک چیزی عوض شده بود ؛ نگاهم ... نگاهم عوض شده بود ؛
برق چشمانم از روز تولدم هنوز هم بود و باز هم مثل قدیم ترها روبروی آینه که می ایستادم چشمانم پر از سوال میشدند ؛ مثل بچه های کنجکاو جستجو میکردند تا چیز جدیدی کشف کنند ؛ از یک جایی به بعد یک جور عجیب و دوست داشتنی ای رشد کرده بودم ؛ وقتی خانم میم با لبخند نگاهم کرده بود و گفته بود : خیلی شیطونی ! سعی کردم دیگر خودم را گول نزنم و به خودم بقبولانم که واقعا از یک جایی به بعد عوض شده ام !
از همان شبی که مادرم ؛ درخت پر مهر و عاطفه ی خانواده ؛ در بخش CCU بستری شده بود و ما هیچ کدام خیال برگشتن به خانه را نداشتیم همه چیز عوض شد ؛ یک چیزهایی در من فرو ریخت ؛ یک چیزهایی در من رشد کرد ؛ یک چیزهایی جایشان عوض شد ؛ یک سری اولویت ها بی اهمیت شدند و یک سری چیزها از حاشیه ها بیرون آمدند و اولویت شدند ؛ همان وقتی که با نگرانی در راهروی بیمارستان قدم میزدم همه چیز عوض شد ؛ نگرانی هایم را کشاندم پای تلفن برای "ر" و همه ی مقاومت و صبر و امیدم را نثار خانواده ام کردم ؛ حواسم بود قرص های پدرم دیر نشود ؛ حواسم بود به موقع یک چیزهایی بگویم که برادر و خواهرم نگرانی را یادشان برود و بخندند ؛ حواسم بود که نگران مادرم باشم ولی ضعیف نباشم ؛ "ر" خوب بلد بود آرامم کند و من خیلی زود عوض شدم ؛ برگشتم ... شدم همان آدم قدیم ؛ همان که دوستانم در توصیفاتشان از او یاد میکردند ؛ "من ِ" عصبی ِ سال 91 را دور ریختم ؛ "من ِ" افسرده ی سال 92 را فراموش کردم ؛ سن و سالم را گذاشتم در شناسنامه ام بماند و با کودکان مریض ِ توی بیمارستان شیطنت کردیم ؛ پرستار به من گفت خانم کوچولو و یادم بود که عکس کفش های من و خواهرانم دقیقاً روبروی دوربین مدار بسته گرفته شد ؛ آن روزی که مادرم را به بخش منتقل کردند غم ها و نگرانی هایم را خوابانده بودم و برای برادر و خواهرم نمک می ریختم ؛ آنقدری که تا دقایقی خنده از لب هایشان کنار نمی رفت ؛ مادر و پدرم با پارتی بازی نگهبان با هم ملاقات کردند و خواسته بودم دخترکی فضول شوم که مزاحم حرفهای عاشقانه ی یک زن و شوهر می شود ؛ به مادرم گفته بودم خوشتیپ شده ای و خانم میانسالی که از پشت سرمان رد شده بود خندیده بود ؛ شب تا صبح را بیدار مانده بودم ؛ با "ر" حرف زده بودیم ؛ یک جاهایی پر از امید شده بودم یک جاهایی پر از دلهره ؛ بعد با خودم فکر کرده بودم که چقدر الف را اذیت کردم ؛ من ... من نبودم ؛ من خواب بودم و یک دختر افسرده از رگه های عصبی ِ سال 91 را انداخته بودم جلو که با الف روبرو شود ؛ الف حق داشت از من گله کند ؛ من ... من نبودم ؛ و این را از یک جایی به بعد فهمیدم ؛ باید زبان الف را تمرین می کردم ؛ زبان الف را یاد میگرفتم ؛ باید به رسم همان سیب سرخ و با زبان زرد جورابی با او حرف میزدم و رفتار میکردم ... باید به "ن" یادآوری میکردم که هنوز هم قدم زدن با او کنار ساحل به من آرامش میدهد چه دو نفره باشد و چه با خواهرم و بقیه ی دوستان ؛ باید حواسم به خیلی چیزها باشد ؛ مثلا اهدافی که برای زندگی ام دارم ... من از یک جایی به بعد خودم شدم و بعد یادم آمد که دو سال است من ؛ من نبوده ام !
*******************************************************************************
" وبیان" به نقل از وبلاگ "انجمن اندیشه ورزان برنا" نوشت:

بنابر اعلام مراجع رسمی و نیز آمار منتشره در خصوص تعداد آرای هر کدام از کاندیداهای انتخاباتی از دهمین دوره ریاستجمهوری ، بالاترین درصد آرای مردم شهرستانهای استان بوشهر به دکتر حسن روحانی مربوط به عسلویه اعلام شده است. رئیس جمهور منتخب موفق شده در این شهرستان بیش از 20 هزار رأی معادل 71 درصد آرای دو بخش مرکزی و چاهمبارک را از آن خود کند . ضمناً درصد آرای کسب شده توسط دکتر حسن روحانی در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری بیش از 50 درصد آرا و در استان بوشهر نیز بیش از 52 درصد اعلام شده است.
البته این آمار با مجموع رای شاغلین در شرکتها که اغلب به دیگر کاندیداها و بخصوص آقای رضایی که در میان آنها حاضر شده بود می باشد.
با این حساب ، در شهرستان عسلویه میزان درصد آرای اخذ شده بنام دکترروحانی از متوسط استانی نیز بسیار بیشتر است.
مردم شهرستان عسلویه روز جمعه آمدند ، خوب هم آمدند ، به گونهای آمدند که جای هیچگونه سوال و شبههای برای معاندان انقلاب و نظام نگذاشت ، مردم آنچنان حضور خود را نشان دادند که در شعبه های اخذ رای حتی در زمان هایی که پیش بینی میشد حضور مردم کمتر باشد ، باید مدت ها در صف میایستادند.
پس از انتخاب آقای سالاری عنوان استاندار بوشهر شادی و نشاط در میان مردم عسلویه افزون شد و همگی از شورا و ائمه جمعه و نهادها و NGO ها به ایشان تبریک گفتند .
گرچه انتخاب استاندار برای بوشهر با تاخیر صورت گرفت اما باز هم با انتخاب جوانترین استاندار کشور و پر انرژی توقع نخبگان و مردم استان بر این بود که با انرژی و کیاست قادر خواهد بود زمان از دست رفته برای تغییرات را جبران نماید و در گزینش مدیران تعجیل نماید .
اما با گذشت بیش از دو ماه از تصدی مسئولیت ایشان هنوز تغییری در سطح شهرستان ها ایجاد نشد و بسیاری از این تعلل و تاخیر ناامید و ناراحت هستند .
در ابتدای ورود آقای سالاری به اهمیت شهرستان عسلویه و اهمیت آراء یکدست و متحد مردم اشاره نموده و قول داد اولین سفر خود را به عسلویه داشته باشد و در میان مردم حاضر شود . اما گذشت بیش از دو ماه از وعده عالیترین مقام دولت تدبیر و امید که راستگویی و وفای به عهد را سرلوحه کار خود قرار داده است و عدم حضور آقای سالاری در عسلویه موجب نگرانی است.
اما خواسته اصلی و اساسی مردم شهرستان عسلویه انتخاب فرماندار قوی و بومی و مورد حمایت مردم است . شوراها بعنوان نمایندگان مردم در شهرها و روستاهای عسلویه در روز معارفه استاندار ، طی توماری بصورت یکدست آقای قیصر صالحی را به عنوان گزینه مورد حمایت و مورد اعتماد مردم جهت تصدی فرمانداری عسلویه به آقای سالاری معرفی نموده اند .تا اولین فرماندار بومی در طول تاریخ این شهرستان باشد.
هنوز با گذشت بیش از یک سال از ارتقاء عسلویه به شهرستان ، ادارات جدیدی استقرار نیافته است و ادارات موجود در سطح بخش باقی مانده اند و بطور مثال اداره آب شهرستان عسلویه تنها با یک نفر رسمی اداره می شود . و شاهد اقدامی جدی از استانداری بوشهر نبوده ایم.
اکنون بجاست که دکتر سالاری استاندار هوشمند بوشهر به اراده مردم عسلویه احترام گذاشته و امید مردم این شهرستان را نا امید نکنند .
ناصر بوهندی
******************************************************************************
******************************************************************************************
- ۹۲/۱۱/۰۹