پیر مردهای سمل
حیدر راستی سملی ( حیدر غونضای حاج موندنی ) یکی دیگر از پیرمردهای سمل بود که به تازگی دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت .
همین چند ماه پیش اومدم کیچه تا حیدر ایستاده سلام کردم هوا بادی بود . بعد از سلام و احوال پرسی از حیدر پرسیدم می تونی باهام بیایی چند جای ولات را که از قدیم بلدی نشونم بدی . خندید و گفت ها و پیشم سوار شد یادش بخیر خیلی حرف زدیم از گذشته ٰاز ناتر خیلی حرف زد با هم رفتیم چند تا تل (تپه ) قدیمی نشونم داد تا نزدیک آباد رفتیم مرز خاک سمل را برایم گفت و نشان داد . به خدا وقتی حرف می زد و نگاهش می کردم دیدم که مثل پدر خودم برایم محترم است مثل بقیه پیرمردهای ولات . با دقت به حرفهاش گوش می دادم تا به یه تپه می رسیدیم می گفت این تل فلان و آن دره فلان .....
از گذشته زندگی مردم سمل تعریف می کرد از اینکه گله داشتند از بهجی (بجی) (beji) از خیمه از ولات و ......
ما سملیها عادت داریم که وقتی پیر مردها را که کنار دیوار نشسته اند می بینیم سلام می کنیم و رد می شویم و در دل برایشان احترام زیاد داریم و ناگفته در دلمان جای دارند


این پیرمردها نیز کم شده اند از قدیم که در ذهن داریم و می شناسیم کم و کمتر شده اند آنها ما را ترک می کنند
بیو تا مجلسی از نو بگیریم برادر وار دور هم بشینیم
و هر روز چند نفر جدید جای آنها را پر می کند هر چند با ناراحتی اما سملیهای دیگری در همان جا یا در کنار دیواری دیگر گرد هم جمع می شوند و مشغول گپ زدن درباره زمانه و روزگار می شوند

گذشت ایام گل ای بلبل زار
بکن چون من ز هجران ناله بسیار
گل تو سر زند هر ساله از نو
گل فایز نمی روید دگر بار
××××
بیا جانا که دنیا را وفا نیست
جوی راهت در این محنت سرا نیست
در این ره هر چه فایز دیده بگشود
زهمراهان اثر جز نقش پا نیست
- ۹۲/۱۱/۰۹