زندگینامه حجه الاسلام زایر حاجی واعظی لقب
در سال ۱۳۰۶در روستای فاریاب از توابع شهرستان دشتستان استان بوشهر در خانه و خانواده ای متدین فرزندی چشم به جهان گشود که با فرهنگ اهلبیت(علیها السلام) روحش عجین شده بود .
در دوران کودکی به رسم آن زمان به مکتبخانه مراجعت نمود و نزد اساتید بزرگ آن زمان زانوی تعلم به زمین زد و نزد حجت الاسلام حاج آقا شمس دشتستانی و دیگر اساتید خود به مراتب بالاتری از علم رسید و پس از چندین سال و با از دست دادن پدر بزرگوارشان بدلیل اینکه فرزند ارشد خانواده بود تحصیل را رها کرد و وظیفه سنگین امرار و معاش خانواده پدری را به دوش گرفت .

ایشان با توجه به مشقات و سختیهای آن روزگار هیچگاه در مقابل مشکلات کمر خم نکرد و با تلاش و پشتکار مثال زدنی سعی میکرد هزینه امرار معاش خانواده را تامین کند.
ازدواج:
سرانجام پس از مشقات و سختی های فراوان بعد ازدرگذشت پدر که خود مسئول خانواده بود به سنت پیامبر(ص) عمل نمود و با دختری نجیب از دیار دهرود به نام شهربانو فرزند مراد ازدواج نمود و کمتر از ۲۰ سال با هم زندگی کردند و حاصل ازدواج این زن و شوهر باایمانچندین فرزند صالح (۴ دختر و چهار پسر) بود.
با فوت آن بانوی مومنه این زندگی مشترک سعادتمندانه خاتمه یافت .
و باز در این مرحله از زندگی نیز ایشان با کوله باری از مشکلات و فرزندان یتیم خود تنها ماند و دگر بار زندگی چهره خشن خود را آشکار نمود و ایشان مجبور بود به جدال با این روزگار نامراد برود.
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا
ترجمه:(بی تردید بعد از هر سختی آسانی است.)
سوره شرح آیه«۶»
آغاز عنایات اهلبیت:
ایشان یک روز به منزل یکی از دوستانش بنام مرحوم(علی ارزانش) میروند که با هم به نخلستان بروند .
در بین راه که می رفتند آقای ارزانش به ایشان میگوید :
حاجی شما خادم امام حسین(ع) می شوی
حاجی گفت: چطور؟
او میگوید : دیشب خواب دیدم امام حسین(ع) سوار بر ذوالجناح بود و شما افسار ذوالجناح را در دست داشتی و می کشیدی و شکی ندارم که خادم اهلبیت(علیها السلام)خواهی شد.
"إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ "
ترجمه:(بی تردید خداوند غیب آسمان ها و زمین را می داند و به آنچه می کنید بیناست)
قرآن کریم:سوره حجرات آیه۱۸
جنون مقدس:
بعد از آنکه مرحوم علی ارزانش خوابش را تعریف کرد .
یکی از خوانین آن زمان که گویا با بزرگان منطقه عداوتی نیز داشته است ایشان را نزد خود فرا میخواند.
خان به او دستور میدهد که به خانه های مردم رفت و آمد میکنی برای من جاسوسی کن ببین مردم در مورد من چه می گویند .
ایشان که ذاتا" جاسوسی و خبر چینی را کاری بسیار ناپسند میدانست در دستور خان درماند .
از طرفی هرگز نمیتوانست این کار را انجام دهد و از طرف دیگر دستور خان لازم الاجرا بود و نمی توانست تخطی کند.
ناچارا" نزد یکی از بزرگان ومعتمدین محل بنام مرحوم مشهدی غلام رضا ملاکی رفت تا با او مشورت کند وقتی قضیه را برای او تعریف کرد
مرحوم ملاکی به او گفت: دیشب در خواب دیدم پیامبر(ص) را که می فرمود:
حاجی از ماست و مبادا کسی او را بیازارد من مطمئنم که تو خادم اهلبیت(علیها السلام) خواهی شد در مورد خان هم نگران نباش فقط باید کاری انجام دهی
حاجی گفت: چه کاری ؟
او گفت:تو به منزل برو و خود را به دیوانگی بزن تا در محل این موضوع شایعه شود که دیوانه ای مثلا" اگر بچه ای به تو نزدیک شد علیرغم میل باطنی او را بزن تا خان دست از تو بکشد.
حاجی نیز چنین کرد . خودش بارها از نحوه دیوانه شدنش و رفتارهای عجیبی که مجبور بوده انجام دهد با شوخ طبعی خاصی که داشت تعریف مینمود.تا جایی که حاجی را مجبور میکنند در یکی از اطاقهای حیاط محبوس بماند.
به همین روال ۶ ماه گذشت .در این مدت فقط مرحوم ملاکی که از وضع ایشان باخبر بود نزد وی می آمد و برایشان کتاب هایی در مورد ۱۴ معصوم می آورد و دائما" توصیه میکرد که مطالعه کن.
بدین شکل فرصت بسیار مناسبی برای حاجی دست داد تا مطالعه جامعی در زمینه تاریخ اسلام و اهلبیت سلام الله علیها داشته باشد و تا حدود زیادی بر این مباحث مسلط گردد .
و بهمین شکل توطئه خان عقیم ماند و دستورش نافرجام بر زمین ماند .
«و َمَکَرُواْ وَ مَکَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ» ( سوره آل عمران آیه 54 )
ترجمه:و نیرنگ کردند خدا هم نیرنگ کرد ، و خدا بهترین نیرنگ کاران است .
سفر کربلا و معمم شدن:
بعد از ۶ ماه که حاجی خود را بمصلحت بدیوانگی زده بود کاروانی از منطقه بصورت پیاده (برسم آن زمانه با قاطر و الاغ و امثالهم ) مهیای سفر زیارت کربلای معلا میگشت .
مرحوم ملاکی که از جریان حاجی آگاه بود نزد خان رفت و از خان اجازه گرفت که بگذارید حاجی با هزینه خودمان همراه کاروان با ما به کربلا بیاید تا شاید امام حسین(ع) او را شفاء دهد،خان نیز اجازه داد.
کاروان به سوی کربلا حرکت کرد و عده ای از مردم نیز بدرقه آنها آمدند و برای سلامتی حاجی دعا کردند.
در بین راه حاجی خواب دید که قرآن بر سینه گرفته و بنقل از خود ایشان سوار بر چیزی شبیه ارابه بسمت کربلا در حرکت است .برای تعبیر خوابش در نجف نزد آیت الله استهباناتی رفت وقتی خوابش را تعریف کرد.
او فرمود: تو ذاکر امام حسین(ع) می شوی،به کتابخانه شخصی ام برو و کتابهای مانند:ریاض القدس،انوار المجالس و ناسخ التواریخ را مطالعه کن بعد نزد من بیا.
بعد از آن مطالبی در مورد روضه خوانی به ایشان فرمودند. سپس او را بهمراه نامه ای نزد آیت الله خویی فرستاد او نیز نامه ای به حاج عبد الحسین اعتصامی برازجانی نوشت مبنی بر اینکه زایرحاجی واعظی لقب را معمم نمایند.
اما عنایات خداوند همچنان ادامه داشت و زایرحاجی اولین منبر خود را به مجوز آیت الله خویی در کربلا و جوار مرقد مطهر امام حسین(ع) برگزار کرد.
و اینچنین بود که در مراسمی در اهرم که ایشان حضور داشتند پس از روضه خوانی زایرحاجی- گویا روضه حضرت علی اصغر (ع)را خوانده بودن - حاج عبدالحسن اعتصامی که نماینده حضرت آیت الله خویی بودند در حالیکه منقلب شده بودند و تحت تاثیر روضه خوانی زایرحاجی قرار گرفته بودند با دست مبارکشان عمامه خویش را بر سر زایرحاجی گزاردند و ایشان معمم گردیدند.
شروع تبلیغ:
زایر حاجی بر حسب وظیفه،تواضع و فروتنی که داشت و به جبران بزرگواری های مرحوم ملاکی اولین سال به مجالسی که او برگزار می کرد می رفت و به سخنرانی و روضه خوانی می پرداخت.
کم کم آوازه سخنرانی و روضه خوانی او به گوش مردم رسید و از سراسر استان بوشهر وی را بمجالس خویش دعوت می نمودند، کم کم مردم استان فارس نیز آوازه او را شنیدند و از مناطقی همچون جره،بالاده،کازرون،فراشبند و....می آمدند و ایشان را برای مراسم خود دعوت می گرفتند.وایشان مسافرتهای طولانی مدتی به نقاط مختلف برای تبلیغ و تشریح دین اسلام خصوصا نهضت حسین (ع) در پیش گرفتند.
او علیرغم این همه دعوت هیچگاه به فکر مادیات دنیوی نبود و هیچ وقت هدیه برای روضه خوانی طلب نمی کرد ولی مردم داوطلبانه در مقابل روضه خوانی هدیه هایی فراوان به او می دادند و او نیز عنایات خداوند متعال را هیچ وقت از یاد نبرد و همیشه آن هدایا را به فقراء می بخشید.
پیامبر گرامی اسلام :
«ما اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ اَجْرٍ اِنْ اَجْرِیَ اِلاّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ»
«من برای رسالت خویش از شما پاداش نمی خواهم و پاداش من تنها نزد خداوند عالمیان است.»
هجرت و ازدواج مجدد:
بعد از فوت همسر اول دوباره زندگی چهره سخت خویش را به ایشان نشان داد باز او ماند و ۸ فرزند یتیم که عمومآ صغیر بوده و نیازمند حمایت و سرپرستی داشتند. ایشان با تحمل مشکلات و دشواریهای فراوان مسافرتهای مذهبی و تبلیغی خویش را تعطیل ننموده بود و از این باب همچنان کوه راسخ و بلند همت و استوار بود. با توجه به همین سفرها به منطقه کازرون در سال۱۳۵۰ زایر حاجی به اصرار مردم بالاده آنجا را به عنوان مکان زندگی انتخاب نمود.
بدین صورت که مردم به ایشان یک قطعه زمین مسکونی اهدا نمودند و شخصی بنام مر حوم استاد نورمحمد دهقان که از مومنان و نیکان آن دیار بود و شغل وی بنایی بود نیز برای ایشان با کمک مردم خانه ای ساختند تا ایشان به نوعی از دیار خویش به آن مکان هجرت نمایند.
ایشان پس از سکونت در آنمحل بدلیل از دست دادن همسر و سرو سامان دادن فرزندان و پر کردن خلاء محبت مادری برای آنان خصوصا دخترانش تصمیم به ازدواج مجدد گرفت.
استاد نورمحمد دهقان که علاقه وافری به زایر داشت دختر خویش بنام پروانه را به عقد ایشان درآورد تا دگر بار زندگی ایشان رونقی دیگر گیرد. ایشان ۱۵سال پایانی عمر پربرکت و مشترک خویش را اینچنین آغاز نمود و حاصل ازدواج این زوج مومن و مسلمان(۳پسر و چهار دختر)با ایمان و صالح بود .
وَمَن یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّهِ یَجِدْ فِی الأَرْضِ مُرَاغَمًا کَثِیرًا وَسَعَةً وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ وَکَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا (سوره نساء آیه ۱۰۰)
ترجمه:
و هر که در راه خدا هجرت کند، در زمین، اقامتگاههاى فراوان و گشایشها خواهد یافت و هر کس [به قصد] مهاجرت در راه خدا و پیامبر او، از خانهاش به درآید، سپس مرگش دررسد، پاداش او قطعاً بر خداست، و خدا آمرزندهی مهربان است.
درس قرآن:
ایشان علاوه بر تبلیغ نهضت حسینی(ع)و گسترش دین مبین اسلام در مناطق قابل دسترسی از جمله شهرستان های دشتستان و کازرون و...با وجود تمام مشقات مسافرت در آن زمان - که مسافرتها اغلب به وسیله چهارپایان انجام می شد- از هیچ کوششی در امور ترویج دین و مذهب فرو گزار نبود و در بعضی از مناطق به برگزاری کلاس قرآن و احکام اسلام مبادرت می ورزیدند و از این باب شاگردان زیادی را تعلیم و تحویل جامعه اسلامی دادند،( بنا بر تائید حجه الاسلام و المسلمین استاد محمدحسین فلاح زاده که از اساتید شهیر فعل حوزه علمیه و دارای تالیفات متعددی میباشند نیز از زمره آموزندگان مکتب مرحوم بوده اند )ایشان با وجود این همه هیچگاه از مردمی بودن و ماندن در کنار مردم غافل نشد و بارها که ایشان را برای تصدی مناصبات دولتی پیشنهاد میدادند ابا می نمودند و ارجح میدانستند که بعنوان یک روحانی در بین مردم وظیفه ارشاد مردم و تبلیغ دین مبین اسلام بپردازند. بخاطر همین روحیات ایشان بود که هنوز کسانی که ایشان را می شناختند بعد از26سال از درگذشت آن مرحوم وقتی نامشان را می شنوند از وی به نیکی و احترام یاد می نمایند .
شادی روح بزرگ مربی قرآن زایر حاجی واعظی لقب(ره) صلوات
........................................
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:الا من تعلم القرآن و علمه و عمل بما فیه فأنه له سائق الی الجنه و دلیل الی الجنه.ترجمه :بدانید هرکس قرآن بیاموزد و به دیگران آموزش دهد و به آنچه در قرآن است عمل کند، من جلودار و راهنمای او به سوی بهشت هستم. کنزالعمال ۱/۵۳۱/۲۳۷۵
خدمت به خلق:
در آنزمان در روستایی مثل فاریاب که از شهر دور افتاده بود مسائل بهداشتی و دارو درمان با اقتصاد آنروز برای مردم مشکلات فراوانی را ایجاد میکرد و مردم محروم این منطقه بعلت عدم دسترسی به مراکز درمانی و پزشک برای مداوای خود بناچار به مجربین محلی و بعضا دعا و... روی می آوردند . آنمرحوم در کنار فعالیتهای مذهبی و تبلیغی بخاط تجربه و مهارت و بعضا مطالعاتی که داشت در این امور نیز فعال بودند .
بعنوان مثال دندان فاسد افراد را بدون هیچ امکاناتی جراحی می کردند و در مواقع لزوم در می آوردند. یا بطور مثال چنانچه دست کسی عفونت می کرد آن را جراحی می کرد گاها" کارهایی مانندختنه یا حجامت نیز انجام میدادند بنقل یکی از نزدیکان - ایشان خرگوش وحشی را می گرفتندو می کشتند تا با خاکسترش بتوانند برای عفونتهای رایج آن زمان مرهم تهیه کنند و مردم را مداوا کنند .
با اینحال ایشان بشدت به رعایت مسائل بهداشتی وسواس داشتند و همیشه ابزاری را که با آن اینگونه جراحی ها را انجام میدادند درون ظرف الکل قرار می داد تا استریل بماند .
امام سجاد(ع) میفرماید:
«وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ، وَ هَبْ لِی مَعَالِیَ الْأَخْلَاقِ، وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ»
میخواهم به مردم خدمت بی منت کنم. و با تمام قوا به همه مردم بدون منت خیر برسانم.
رحلت:
سکونت گاه دائمیشان را بالاده کازرون قرار داده بودند . ولیکن هرگز ناملایمات و مشغله های زندگی عشق به زادگاهشان را به ورطه فراموشی نسپرد. ایشان هرساله برای برپایی مراسم دهه اربعین حسینی به زادگاهشان فاریاب دشتستان می آمدند و مجالس روضه خوانی را با شور و علاقه وافر برگزار میکردند. به نقل از ایشان برپا نمودن منبر حسین (ع) در فاریاب خود طعم و حلاوتی دیگر دارد.
اما اربعین سال ۱۳۶۵ که رسید زایر یک مشکل جدی داشت:بیماری سختی که همسرش دچارش بود "آسم حاد" بطوریکه حاجی نمیدانست چگونه همسرش را با این وضعیت و تشدید روزانه بیماری تنها رها کند و به فاریاب برود.موضوع را با همسرش طرح نمود همسر اما به ایشان گفت که شما برو که مردم منتظرت هستند و مراسم امام حسین (ع) است و هم ایشان مرا هم شفا خواهند داد.اینگونه شد که حاجی با تمام فکر و نگرانی که داشت منزل و عیال رها نموده و به رسم هر سال از بالاده به فاریاب آمد .
اربعین آنسال برای حاجی چیز دیگری بود . هر روز در منزل کسی روضه خوانی برپا بود و حاجی بمنبر میرفت. در یکی از همین روزها برای مراسم روضه خوانی در یکی از منازل فاریاب ( حیدر حجت خو)بانگ و ذکر یا حسین سر داد و همین طور که مردم مشتاقانه برای بهره مند شدن از بیانات آن ذاکر حسینی خود را به محل مورد نظر می رسانند.میزبان به زایر میگوید حاجی صبر کن تا مردم بیایند بعد شروع کن ولی حاجی میفرماید : برادر این خانه که من میبینم مملو از ملایک است و نیازی به صبر بیشتر نیست. حاجی روی صندلی مینشیند و روضه را شروع میکند بناگاه زایر حاجی دست به پیشانی نهاده آرام آرام سر خم میکند به شوخی به او میگویند این کارا چیه حاجی نکنه شوخیت گرفته؟ دست بردار، سرتو بگیربالا .. ولیکن هیچ جواب و عکس العملی از جانب حاجی مشاهده نمیکنند.با اضطراب به سمت حاجی میروند و میبینن که مرحوم پس از ذکر اربابش حسین که سالها سعادت غلامی و مصیبت خوانی آن سید و سالار شهیدان کربلا را داشت ندای حق را لبیک گفته است.پزشکی بر بالینش حاضر میکنند و او میگوید که ایشان سکته مغزی نموده و تمام کرده است.
هنگامی که خبر درگذشت آن فقیه سعید را اعلام نمودند بوضوح میشد ناراحتی را در چهره تمامی اهالی از پیر و کودک و جوان و زن ومرد مشاهده کرد. بسیاری دوان دوان از کوچه ها گذشتند تا خود را بر پیکر بیجانش برسانند.آنهایی که آنروز این صحنه ها را از نزدیک دیده اند میگویند که انگار در روستا کربلا بپا شده بود. همه نالان و گریان . کسی باور نداشت این حادثه را..
بزرگان روستا با توجه به اطلاعی که از میزان علاقه زایرحاجی به موطن خود داشتند تصمیم گرفتند که حاجی را همان جا به خاک بسپرند.و اینگونه شد و پیکر مقدس وی در زادگاه وی روستای فاریاب در خاک آرام گرفت تا انشاالله در روز حشر با روح سرور و سالار شهیدان اباعبدالله حسین ع که سالهای عمرش را صرف تبلیغ راه و پیام عاشورایش نموده بود جانی دوباره بگیرد. هنوز وقتی صدای ذکر یا حسین در روستا طنین انداز می شود مردم روستای فاریاب که از گذشته و از مرحوم زایر حاجی خاطره ها دارند ناخود اگاه به یاد آن مرحوم می افتند و برای شادی روحش فاتحه می خوانند.
اکنون آرامگاه ابدیش در روستای فاریاب بخش بوشکان دشتستان زیارتگاه دوستداران ایشان است.
خداوند روحش را قرین رحمتش قرار دهد.
الفاتحة مع الصلوات
مولی الموحدین امیر مومنان علی ع به کمیل میفرمایند:
یَا کُمَیْلُ ! هَلَکَ خُزّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَآءٌ ؛ وَالْعُلَمَآءُ بَاقُونَ مَابَقِىَ الدّهْرُ ؛ أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ و أَمثَالُهُمْ فِى الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ .
«اى کمیل ! خزینه کنندگان و جمع آورندگان أموال از مردگانند ـ در حالتى که بظاهر زنده هستند ـ أمّا علماء تا هنگامى که روزگار باقى است پایدارند . گرچه جسم و بدنهاى آنان مفقود شده و از بین رفته و در زیر خاک پنهان شده باشد ، ولى أمثال و آثار آنها در دلها موجود است ؛ و حیات آنها در دلها سرمدى و أبدى مىباشد.»
مراسم ترحیم:
ایشان اولین فردی بودند که پیشنهاد تاسیس حسینیه و مسجد را در(فاریاب) مطرح فرمودند.
ایشان به پدر بنده گفتند:حاج علی اکبر وقتی خواستید سند را بنویسید خبرم کنید تا بیایم.
ایشان نزد آیت الله مکارم رفتند بعد از ملاقات به فاریاب آمد و سند مسجد را با خط خود اینگونه نوشتند که "تا هر کجا که ساختمان مسجد باشد حکم مسجد دارد ولی هر محدوده تا هر زمان حیات مسجد باشد حکم حسینیهدارد".این نوع سند را ایشان این طور نوشت تا اگر شخصی معذوریت شرعی داشته باشد بتواند درون حیاط (حسینیه) توقف نماید.
چون ایشان همیشه تاکید داشتند :شخصی که بدن طاهر نداشته باشد اجازه ورود به مسجد را ندارد.
خداوند ایشان را بیامرزد که همیشه با هوش و درایت به مسائل می نگریست و قضایا را موشکافانه و بدون هیچ نگرانی حل می کرد خداوند ایشان را باسیدالشهداء محشور نماید شادی روح آنمرحوم صلوات
نقل شده از:جناب آقای کربلایی محمد طاهر یوسفی
امام صادق (ع) میفرمایند:
«برحضور در مسجد، مواظبت کنید! چرا که مساجد، خانههای خداوند در زمین است. کسی که با حالت طهارت وارد مسجد شود، خداوند او را از گناهانش تطهیر می نماید و نام وی را در زمره زائرین خویش می نویسد».
ابن بابویه قمی، محمد بن على، الأمالی، ص ۳۵۸ و ۳۵۹٫
- ۹۲/۱۰/۳۰