وبیان | webyan.ir

خانه مجازی وبلاگ نویسان استان بوشهر

وبیان | webyan.ir

خانه مجازی وبلاگ نویسان استان بوشهر

وبیان | webyan.ir

به دلیل به روز بودن وبیان از دیگر صفحه هات دیدن نمایید.

آخرین نظرات

داستانک عربی

| دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۲، ۱۲:۴۸ ب.ظ

" وبیان" به نقل از وبلاگ"نورالهدی"نوشت :

با سپاس از دخترانم فاطمه و مهسا غریب زاده دانش آموز کلاس سوم دبیرستان امابیها داستانک گردآوری شده آن ها را برای استفاده ی بزرگواران ثبت می کنم.

سافر أب إلى بلد بعید تارکا زوجته و أولاده الثلاثة . سافر سعیا وراء الرزق و کان أبناؤه یحبونه حبا جما و یکنون له کل الاحترام. أرسل الأب رسالته الأولى ....


سافر أب إلى بلد بعید تارکا زوجته وأولاده الثلاثة . سافر سعیا وراء الرزق وکان أبناؤه یحبونه حبا جما و یکنون له کل الاحترام. أرسل الأب رسالته الأولى إلا أنهم لم یفتحوها لیقرءوا ما بها بل أخذ کل واحد منهم یُقبّل الرسالة و یقول أنها من عند أغلى الأحباب. وتأملوا الظرف من الخارج ثم وضعوا الرسالة فی علبة قطیفة. وکانوا یخرجونها من حین لآخر لینظفوها من التراب و یعیدونها ثانیة.. وهکذا فعلوا مع کل رسالة أرسلها أبوهم. و مضت السنون و عاد الأب لیجد أسرته لم یبق منهم إلا ابنا واحدا فقط فسأله الأب: أین أمک؟


     قال الابن : لقد أصابها مرض شدید , ولم یکن معنا ما لا لننفق على علاجها فماتت.
قال الأب: لماذا؟ ألم تفتحوا الرسالة الأولى لقد أرسلت لکم فیها مبلغا کبیرا من المال . قال الابن:
لا.فسأله أبوه و أین أخوک؟؟ قال الابن: لقد تعرف على بعض رفاق السوء و بعد موت أمی لم یجد من ینصحه و یُقومه فذهب معهم . تعجب الأب و قال: لماذا؟ ألم یقرأ الرسالة التی طلبت منه فیها أن یبتعد عن رفقاء السوء و أن یأتی إلیّ رد الابن قائلا: لا.

     قال الابن : لقد أصابها مرض شدید , ولم یکن معنا ما لا لننفق على علاجها فماتت.
قال الأب: لماذا؟ ألم تفتحوا الرسالة الأولى لقد أرسلت لکم فیها مبلغا کبیرا من المال . قال الابن:
لا.فسأله أبوه و أین أخوک؟؟ قال الابن: لقد تعرف على بعض رفاق السوء و بعد موت أمی لم یجد من ینصحه و یُقومه فذهب معهم . تعجب الأب و قال: لماذا؟ ألم یقرأ الرسالة التی طلبت منه فیها أن یبتعد عن رفقاء السوء و أن یأتی إلیّ رد الابن قائلا: لا.
    پسر: مدتی پس از رفتنت سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم حالش وخیم تر شد و مرد.پدر: چرا؟! مگر نامه اولم را باز نکردید؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی گذاشته بودم!!پسر: نه... نامه را باز نکردیم.پدر: برادرت کجاست؟ پسر: بعد از فوت مادر کسی نبود که زیر پر و بالش را بگیرد و نصیحتش کند.او هم قاطی دوستان ناباب و گمراهی شده و روز و شب را با آنان می گذراند...پدر: مگر نامه دومم که در آن از او خواستم پیش من بیاید و با دوستان ناباب نگردد را نخواندید؟! پسر: نه.     پسر: مدتی پس از رفتنت سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم حالش وخیم تر شد و مرد.پدر: چرا؟! مگر نامه اولم را باز نکردید؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی گذاشته بودم!!پسر: نه... نامه را باز نکردیم.پدر: برادرت کجاست؟ پسر: بعد از فوت مادر کسی نبود که زیر پر و بالش را بگیرد و نصیحتش کند.او هم قاطی دوستان ناباب و گمراهی شده و روز و شب را با آنان می گذراند...پدر: مگر نامه دومم که در آن از او خواستم پیش من بیاید و با دوستان ناباب نگردد را نخواندید؟! پسر: نه.

    مردی همسر و سه فرزندش را ترک گفته و در پی روزی خود و خانواده اش، راهی سرزمینی دور شد...فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و دوری او برایشان بسیار دشوار بود...مدتی بعد، پدر نامه ای به همسر و فرزندانش فرستاد. نامه که به خانه رسید، بچه ها یکی یکی آنرا در دست گرفته و بوسیدند و گفتند: این نامه از طرف عزیز ترین کسمان است. سپس بدون اینکه پاکت را باز کنند و نامه را بخوانند، آنرا در کیسه مخملی زیبایی قرار دادند.هر چند وقت یکبار هم نامه را ازکیسه درآورده و به آن چشم می دوختند. سپس غبار نشسته بر رویش را پاک کرده و آنرا دوباره در کیسه می گذاشتند.نامه های دوم و سوم و... پدرشان هم رسید ولی بچه ها همین کار را با آن نامه ها هم تکرار کردند.سالها گذشت... پدر برای دیدن همسر و فرزندانش به خانه برگشت ولی به جز یکی از پسرانش کسی را در خانه نیافت از او پرسید: مادرت کجاست؟


قال الرجل : لا حول ولا قوة إلا بالله.. وأین أختک؟ قال الابن: لقد تزوجت ذلک الشاب الذی أرسلت تستشیرک فی زواجها منه وهی تعیسة معه أشد تعاسة .
فقال الأب ثائرا: ألم تقرأ هی الأخرى الرسالة التی اخبرها فیها بسوء سمعة وسلوک هذا الشاب ورفضی لهذا الزواج قال الابن: لا لقد احتفظنا بتلک الرسائل فی هذه العلبة القطیفة..دائما نجملها ونقبلهاولکنا لم نقرأها...
***
       پدر: لا اله الا الله ...! خواهرت کجاست؟
 پسر:  باهمان پسری که از مدتها خواستگارش بود ازدواج کرد. الان هم اصلا احساس خوشبختی نمی کند و زندگی سختی دارد. پدر با عصبانیت تمام گفت: یعنی او هم نامه من را نخواند؟! من که در نامه هایم نوشته بودم این پسر آدم آبرو دار و خوشنامی نیست و من با ازدواج او با دخترم مخالفم! پسر: نه... نامه ها را بوسیده و در یک جعبه مخملی، تمیز و مرتب نگهداری کرده ایم. اما تاحالا هیچ کدام را نخوانده ایم.

تفکّرت فی شأن تلک الأسرة و کیف تشتت شملها و تعست حیاتها لأنها لم تقرأ رسائل الأب إلیها و لم تنتفع بها, بل و اکتفت بتقدیسها و  المحافظة علیها دون العمل بما فیها ثم نظرت إلى المصحف.إلى القرآن الکریم الموضوع داخل علبة قطیفة على المکتب. یا ویحی ...! إننی أعامل رسالة الله لیّ کما عامل هؤلاء الأبناء رسائل أبیهم. إننی أغلق المصحف و اضعه فی مکتبی و لکننی لا أقرأه و لا أنتفع بما فیه و هو منهاج حیاتی کلها فاستغفرت ربی و أخرجت المصحف. و عزمت على أن لا أهجره أبدا.
      به حال این خانواده فکر کردم و این که چگونه از هم پاشید و خوشبختیش را از دست داد، آن هم فقط به خاطر اینکه بچه ها نامه های پدرشان را نخواندند و به بوسیدن و تقدیسش اکتفا کرده و به آنچه پدرشان درآن نوشته عمل نکردند.سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در جعبه مخملی زیبایی قرار داشت. وای بر من...رفتار من با نامه های خدا دقیقا مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است! من هم قرآن را در جعبه ی  قشنگی قرار داده و در گوشه ای رها کرده ام...در حالی که خداوند آنرا برای راهنمایی و هدایت من فرستاده است.                                 
إن هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم و یبشر المؤمنین الذین یعملون الصالحات أن لهم أجرا کبیرا(به راستی که این قرآن به درست ترین راه هدایت می کند و به مومنانی که کردار نیکی دارند مژده پاداشی بزرگ می دهد.) در آن لحظه از خدایم طلب بخشش و عفو کردم و قرآن را به دست گرفته و تصمیم گرفتم که دیگر از او جدا نشوم.

  • ۹۲/۱۰/۱۶

نظرات  (۱)

  • رهپویان خورشید
  • سلام با تشکر از حضور همیشگی و به موقع شما جهت ثبت مطالب وبلاگم.
     با مطلب راهیان عشق به روزم
    پاسخ:
    سلام
    ممنون خبر دادین درج شد
    خداقوت

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">